ژلـوفـ ـن



امروز اما حالا بعد ِ انجام تمرینا

انقدر خوبم که دیگه اجازه نمیدم هرکسی بیاد پیشم بشینه و

چسناله کنه و ناشکری که روم تاثیر بذاره.

خدایا به تو توکل کردم و هیچی نمیدونم فقط میدونم میتونی 

همه ی  خواسته هایی که ته دفترشکرگزاریم نوشتم رو بهم هدیه بدی

خدایا شکرت، بی نهاااایت.


از پله ها بالا رفتیم ، رسیدیم به در ِ مطب دنتیـس

وارد مطب شدیم، دوتا مرد نشسته بودن و منشی خوش برخورد,یه دخترخانوم جوون بود^.^

ازم عکس رو گرفت و برد پیش ِ دنتیس جان:) تا نوبت من بشه نشستیم روی یکی از میز ها فلاسک دوقلوی چایی بود ولیوان ُ .

یکی دیگه از میز ها هم کلی کتاب:) خیلی دلم میخواست برم اون سمت وکتاباروببینم ولیکن اون دوتا مرد همونجا نشسته بودن ُ روم نمیشد.

خلاصه نوبت من شد و رفتیم کلی عکس رادیولوژی رو بر رسی کردیم دراز کشیدم معاینه کرد دندونام رو وگفت الان راحتی؟ مشکلی نداری؟ صبحانه خوردی؟ گفتم که راحتم ولی صبحانه فقط یه دونه سیب خوردمکه گفت بلند شو برو یه خرمایی چیزی بخورمنشی برام خرما آورد و نشستم چنتا دونه خرما بخورمآقای دنتیس بعد دو دیقه اومد صندلی بغلی نشست و چایی برای خودش ریخت و همگی باهم توجهمون جلب تی وی شد که داشت والیبال پخش میکرد.چنتادونه خرما من خوردمو چنتا دونه دنتیس جان:) ع دنتیس توی مطب زده بود.خیلی ناز بود و زیبا(خدا حفظش کنه براش)

بعد که دید کاری نمیکنم و چیزی نمیخورم گفت برو تا من بیام

رفتم ُ منتظر موندماومد و چنتا سوال درمورد دانشگاه واینا پرسید وکارش رو شروع کردگفت که بی حس نمیشی و درد هم نداری اصلن نترس.نترسیدم:)))

یه آهنگ محلی زیبا گذاشت وکارش رو شروع کردحدودا یک ساعت و خورده ای کارم رو تموم کرد و پایان کار گفت بعدا هم تماس می گیریم ببینیم درد داری یا نه و دیگه خدافظی و.

مهربونیشون هیچوقت یادم نمیره، الهی سالم وشاد و سرحال باشن همیشه:)


آخ دلم میخواد ببینمت

هرچی تو دلم قایم کردم، همه دردایی که قایم کردم، 

همه ی زخم هایی که بهم زدی، همه ی حرفایی که من نبودمو بهم زدی.

همه ی همه رو توی صورتت خالی کنم و بگم خوشحالم که هیچی نشدخوشحالم که صبوری کردم و تحملچون الان خیلی خوشبختم خیلیبه کوری چشم حسودا

هیچوقت هیچوقت نمیخونی اینجارو اما بگم که هیچ وقت نمی بخشمت.هیچوقت


میدونی الان دارم فک میکنم خیلی منطقی!

اینکه خود شریفی هم گفته حالش بد میشه ولی زود خودشو، حسشو خوب میکنهاما من اصلن این اجازه رو نمیدم و این یکم اذیت کننده است.چون یه جا دیگه نمیتونی و یهویی انقدر همه چی میریزه بهم وحالت بد میشه که نمیتونی خودتو تا چندین روز جمع کنی.

پس اگه حالت بد شد خودتو نگیر و بروز بده اما فقط پیش خدا و بعد خودتو خوب کنمهم اینه زیاد تو حال بد نمونی ❤


خدایاشکرت که با اینهمه موزیک گوش دادن باصدای بلند

و مدام ومدام هنوزم میشنوم

و چرا من اینهمه موزیک میذارم و رویاهامو میسازم؟ 

فقط من اینجوریم؟ 

ینی جوریه که خودمم خسته میشم ولی میگم بذار حالا این رویارو هم بسازم بعد میخابم


خدایا شکرت که به من توفیق دادی این 28 روز شکرت رو به جا بیارم و تا بتونم و حسم خوب باشه باز هم توی دوره ی شکرگزاری شرکت می کنم و شکرت رو به جا میارم.

خدایا شکرت که آدم های اشتباهی رو از زندگیم بیرون انداختی و آدم های بی نهایت خوبت رو وارد زندگیم کردی.

خدایا شکرت که ذهنم و خودم ثروتمند هستیم.

خدایا شکرت بابت اینکه کمکم کردی به آرزوم کم کم برسم و هنوز هم دارم رشد میکنم

خدایا شکرت بابت دوستای وفادار و عزیزم که کمکم می کنند ، کنارم هستندو هیچ منتی نمیذارن و از بودنم کنارشون حالشون خوبه.

الحمدلله دائماً وأبداً


قبول کردم و من تا ابد امروز رو یادم نمیره

خودتو کنترل کن ژلوفن

خودتو کنترل کن ژلوفن

مگه تو براش چیکارکردی؟ 

خودتو کنترل کن

خودتو کنترل کن دختر.

برای من همیشه انگار باید یه شوک خفن بهم وارد بشه تا کاریو انجام ندم.

خدایا کمک کن خودمو ببخشم.


اون روز من و سین رفتیم سرکلاس ، 

یه پسره همکلاسیمون بود همون روبه رو نشسته بود یهو چشممون خورد بهش تو دلم گفتم این از کدوم خمیر مایه استفاده کرده اینهمه پفیده؟ دوستم انگار ذهنمو خونده باشه گفت اینا همش قرص فرشته میخورن اینجوری میشنحالا خب به من ربطی نداشت و مهم هم نبود فقط خب یهو آدم تعجب میکنه دیگه. اونوخت من یه سه کیلو اضافه کردم کلی افتخار میکردم:/


باشه رو گفتم ولی دلیل نمیشه انجامش بدم

-طبق معمول ورزش کردم و یکم صبحانه ُ تمرین.

طبیعیه که حسم بد باشه اما برای راحتی ِ کار لیست تموم خرید هارو می نویسم، نگرانیم خیلی کمترمیشه:) زندگیمو برهمین اساس میذارم، بالاسری کمک کن که فقط از شما میخوام❤


یه بار دیگه هم بهش گفتم حرفات اصلن شوخی نیستن بلکه یه نوع مسخره کردن به حساب میان!

بهش گفتم باهرکی میخوای شوخی کنی شوخی کن من خوشم نمیاد

خیلی هم جدی بهش گفتم اما باز امروز جو گیرشد توی جمع یه حرفی زد بشدت بهم برخورد و پاشدم رفتم. حالا شاید که اومد دنبالم و حرف هم زدیم خیلی عادی و بازم بهش گفتم شوخی چرت و پرت نکن اما تصمیمم قطعی شد رابطه صمیمی ای نداشته باشم باهاش

هرکسی ممکنه از یه چیزی بدش بیاد منم از مسخره کردن و شوخی کردن بشدت بدم میاد و هرکسی هم باشه به طور جدی بهش میگم من از شوخی خوشم نمیاد هرکی میخوادباشه

 


حالا بدتر از این

دوست سمجم گیرداده بیام خونتون! میگم شرایط خونمون واقعا خوب نیست مهمون بیاد اما واقعا نفهمهامروز نه به خاطر مهمون شدن و اینا حتی قبل اینکه بگه میاد خونمونبهونه پیدا کردم قهر کنم حالا مگ ول کن بود! توی دانشگاه جلوی اونهمه مرد غریبه گیرداده بود آشتی، بوسِت کنماصلن من گروه خونیم به همچین آدمای چندشی نمیخورهیهو میبینی جیغ میکشه با جیغ و بلند حرف میزنه.وای خدا منو بکش واقعا


امروز واقعا فهمیدم خیلی سخته با پدر یا مادرت قهر باشی! مخصوصا منکه اگه قهر کنم دیگه احساس میکنم چشم دیدنموندارن و کاملا محو میشم اونقدی که الان سه روزه نمیدونم غذا خوردنم چجوریه.

آشتی کنیم هم یه جوریه کهخودم میدونم چجوریه:(

واقعا مشکلی شده برامخدایا کمکی کن


امروز داشتم از یه کوچه میانبر که همیشه از اونجا رد میشم، ردمیشدم که.دوتا پسر جوون یهو جلوم سبز شدن! قشنگ مشخص بود توی خماری بودنـ ینی من قلبم وایساد یه لحظه. خودمو از سمت راستشون رد کردم و سریع دویدم خودمو رسوندم به خیابون اصلی.بعد پشت سرم بودن دادمیزدن تـو چه میدونه تـوله.( گفتم آره والا منچه میدونم حال شمارو)خدا رحم کرد که خیابون اصلی نزدیک بود


دیدم داره سر ُ صدا میاد

حالا عادی حرف میزنن ولی من واقعا نمیتونم تمرکز کنم

مگ اینکه کاملا سکوت باشه همه جا.

گفتم چه کاریه! صدای آهنگ خیلی بهتره^^

دیگ هندزفریو گذاشتم 

از یه ور کتاب دستمه از یه ورم بشکن میزنم

 

 


دختر من و میم هی هربار فکرامونو سر هم میذاریم

چجوری مامانمو راضی کنیم بریم یزد پیششهر بار به یه مشکل برمیخوریمـ

حالا لازم بود من پسر بودم این سوسول بازیا چی بود.راحت میرفتم پیش رفیقم! حالا این بار گفتیم خودش بیاد منو ببره

نمیدونمخدایا منو به کویرت برسون


دارم منم میگم

کاش اگه صلاحم نیست، صلاحم کنی

اگه کلا راهی نداره زودتر خلاصم کنی

اما بی شک

برگشت ِ بدون باورش قطعا صلاحم بوده

و موندن این اتفاق تاهمیشه، قسمت ِ قشنگم.

الهی.سپردم به خودت و همچنان حسم رو قوی و خوب نگه میدارم

شکرت:*


وقتی خوشحالی و شور و عشق و ثروت دیگران رو می بینم

وقتی قشنگی های زندگی دیگران رو می بینم

این بار برعکس اون وقتا که حسادتم گل میکرد

دیگه ذوق کردنم میگیره

آنقدر خوشحال میشم براشون که دلم میخواد بال دربیارم:)

چقدر حالم بهتره از وقتی فهمیدم خوشبختی ُ موفقیت و موقعیت دیگران، جای موفقیت  و شادی من رو نمیگیره  .

واتفاق های بهتری داره برام میوفته، خدایا شکـــرت❤


خداروشکر انقدر خودمو درگیر خودم  میکنم که نه حوصله و نه وقت فضولی توی کارای بقیه رو ندارمـ

_برنامم هم شلوغ تر شد و باید برای اون کتاب ۶۰۰صفحه که ۴۷۵صفحه اش مونده برنامه بریزم روزی ۳۵صفحه:/ چشمام نمیکشه واقعا.

و بقیه کارا و.دستبند هم قرار بود ببافم که سرد شدم نبافتم:( بتونم شمع سازیو شروع کنم فکنم خوبه! شمع ساختین شما؟ 


خانم همسایه فضولی؟ 

خانم همیسایه خود طرف اندام خودشو میبینه توی آیینه

کور که نیست، لازم نکرده یادآوری کنی!!!

خانم همسایه ما اومده بود دنبال پسربچه اش و یه سر اومد توی حیاط خونهمنم داشتم لباسارو پهن می کردم روی بند که اومد نگاهی انداخت به سبزیا ُ کرم هاشونو یادآوری کرد بعد گفت تو خیلی لاااغری:/ چرا دندونات اینجوری شدن؟ خب دندونام جاشون نبود روی هم رفتن مگه مقصر منم؟ :/

دانشگاه میری؟ تراز خواهرت چند ِ؟ 

خب خانم همسایه فک نمیکنی سرت باید توی کارو زندگی خودت باشه؟ شاید طرف به هزار و یک دلیل نتونه چاق بشه!

اصلا مگه تو میخوای زن بگیری انقدر گیر میدی؟ 

خانم همسایه اشرف مخلوقات اونیه که سرش توی کار ِ خودشه و من به بزرگواری خودم بخشیدمت به شرطی که دیگه نبینمتا؟مرسی؛)


جالبه!

حرفای اون روز خودشو بهش گفتم که فلان روز این حرفارو بهم زدی

دل ِ من مهم نبود دل شما فقط مهمه؟ 

و جالبه که گفت الان بهم بی احترامی کردی و یکی از اشتباه هام آوردن تو توی زندگیم بودجالب تر اینکه من مدل حرف زدنم جوریه که هیشکی بهش برنمیخوره جز ایشون:) تازه خیلی سکوت کردم و اون مدام حرف می زد و خب حقیقت رو گفتم و اینجوری گفت:) 


ارزش من اینا نیست پس تا موفقیت باید یکم خلاف میل بقیه رفتار کنم! هرچند خیلی ازشون دلم شکست، خیلی زیاد.خدا خودش بهتر میدونه.خدا کمکم میکنه.خدا پشت و پناه منه.فقط تورو دارم خدا.میدونم هرچی بخوام دلت نمیاد رد کنی، میدونم بهم میدی! 


آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها