از پله ها بالا رفتیم ، رسیدیم به در ِ مطب دنتیـس

وارد مطب شدیم، دوتا مرد نشسته بودن و منشی خوش برخورد,یه دخترخانوم جوون بود^.^

ازم عکس رو گرفت و برد پیش ِ دنتیس جان:) تا نوبت من بشه نشستیم روی یکی از میز ها فلاسک دوقلوی چایی بود ولیوان ُ .

یکی دیگه از میز ها هم کلی کتاب:) خیلی دلم میخواست برم اون سمت وکتاباروببینم ولیکن اون دوتا مرد همونجا نشسته بودن ُ روم نمیشد.

خلاصه نوبت من شد و رفتیم کلی عکس رادیولوژی رو بر رسی کردیم دراز کشیدم معاینه کرد دندونام رو وگفت الان راحتی؟ مشکلی نداری؟ صبحانه خوردی؟ گفتم که راحتم ولی صبحانه فقط یه دونه سیب خوردمکه گفت بلند شو برو یه خرمایی چیزی بخورمنشی برام خرما آورد و نشستم چنتا دونه خرما بخورمآقای دنتیس بعد دو دیقه اومد صندلی بغلی نشست و چایی برای خودش ریخت و همگی باهم توجهمون جلب تی وی شد که داشت والیبال پخش میکرد.چنتادونه خرما من خوردمو چنتا دونه دنتیس جان:) ع دنتیس توی مطب زده بود.خیلی ناز بود و زیبا(خدا حفظش کنه براش)

بعد که دید کاری نمیکنم و چیزی نمیخورم گفت برو تا من بیام

رفتم ُ منتظر موندماومد و چنتا سوال درمورد دانشگاه واینا پرسید وکارش رو شروع کردگفت که بی حس نمیشی و درد هم نداری اصلن نترس.نترسیدم:)))

یه آهنگ محلی زیبا گذاشت وکارش رو شروع کردحدودا یک ساعت و خورده ای کارم رو تموم کرد و پایان کار گفت بعدا هم تماس می گیریم ببینیم درد داری یا نه و دیگه خدافظی و.

مهربونیشون هیچوقت یادم نمیره، الهی سالم وشاد و سرحال باشن همیشه:)


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها